کتاب جنگل، مجموعه داستانهایی از نویسنده انگلیسی، رودیار کیپلینگ (۱۸۶۵-۱۹۳۶) است. او نویسنده داستان کوتاه، شاعر و رمان نویس میباشد. آثار او در ژانر تخیلی علاوه بر کتاب جنگل، شامل کیم (۱۹۰۱) و بسیاری داستانهای کوتاه میباشد. او هم چنین به عنوان پیشگام داستان کوتاه نیز شناخته میشود؛ آثار کودک و نوجوان او در زمره آثار ادبیات کلاسیک قرار میگیرد. او همچنین یکی از مشهورترین نویسندگان انگلستان بود که هم در نثر و هم در نظم، در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، مهارت داشت. هنری جیمز درباره کیپلینگ گفته است: « کیپلینگ برای من نابغه ترین مردی است که تا به حال شناخته ام». او در ۱۹۰۷ برنده جایزه نوبل ادبیات شد، به این ترتیب او اولین نویسنده انگلیسی زبانی شد که موفق به کسب جایزه نوبل ادبیات گشت و همچنین جوانترین شخصی است که این جایزه را به دست آورده.
داستانهای کتاب جنگل ابتدا در مجلههای سال ۹۴-۱۸۹۳ منتشر شد. کیپلینگ در هند به دنیا آمد و ۶ سال اول زندگیش را در آنجا گذراند. بعد از حدود ۱۰ سال زندگی در انگلستان، دوباره به هند بازگشت و برای حدود ۶٫۵ سال در آنجا کار و زندگی کرد. گفته شده است که او این داستانها را برای دخترش ژوزفین نوشت، که در سال ۱۸۹۹ در ۶ سالگی از دنیا رفت. داستانهای کتاب که در جلد دوم “کتاب جنگل” نیز در سال ۱۸۹۵ منتشر شدند، شامل ۵ داستان درباره موگلی هستند که داستانهایی نمادین می باشند. در این کتاب نویسنده از حیوانات به صورت انسان گونه، برای دادن درسهای اخلاقی استفاده کرده است. برای مثال، در بخش قانون جنگل، قوانینی برای امنیت فردی، خانواده ها و امنیت جوامع ارائه شده است و نکته جالبی که در این باره وجود دارد، قانونمند تر بودن جنگل نسبت به تمدن انسان است که توسط کیپلینگ به نمایش گذاشته میشود. کیپلینگ در این داستان همه چیز درباره جنگل هند را نمایش میدهد. خوانندگان نیز کتاب را به عنوان داستان نمادین (اخلاقی) میدانند.
مضمون اصلی کتاب، داستانهایی درباره موگلی، قهرمان اصلی کتاب، که پسری جدا افتاده از جامعه است و توسط گله گرگها در جنگل بزرگ شده است. هریک از داستانهای کتاب، با قطعه شعری آغاز میشود. کتاب جنگل به خاطر مضمون اخلاقیاش، کتابی انگیزشی نیز معرفی شده است.
موگلی در طول داستان با چالش های مختلفی روبرو میشود و با کمک گرفتن از دوستان خود میتواند بر آنها غلبه کند، در بخشی از داستان او اسیر میمونها میشود و بالو و باگیرا به کمکش میآیند و در قسمت پایانی او با شیرخان روبرو میشود که سرانجام با شجاعت خود شیرخان را هم شکست میدهد. شیرخان نام ببری است که از انسانها متنفر بوده و میخواهد موگلی را بکشد.
موگلی در اصل به دنبال یافتن پاسخ برای سؤالی است که ذهن او را بیش از هر چیز دیگر مشغول کرده است، اینکه «در حقیقت او متعلق به کجا است؟ آیا او به جنگل و گروه گرگها تعلق دارد یا به انسانها…». این سوال در اصل برگرفته شده از افسانههای قدیمی هند میباشد که کیپلینگ توانسته به خوبی آنها را در غالب کتاب جنگل روایت کند.
داستانهای زیبا و آموزنده کتاب جنگل الهام بخش بسیاری از فیلم سازان و نویسندگان بوده، به طوری که علاوه بر ساخت سریال، فیلم و کارتون و بازیهای مختلف با اقتباس از این کتاب، داستانهای مشابه دیگری مانند تارزان و … بعد از انتشار کتاب از آن الهام گرفتند.
0 Comments