برتراند راسل به عنوان یکی از مشهورترین فلاسفه بریتانیا در قرن بیستم شناخته می شود. شهرت وی بیش از دلایل فلسفی، به گستره فعالیتهای سیاسی وصلح طلبانه و اجتماعی وی مربوط است. راسل عمری طولانی داشت و بیش از ۹۷ سال زندگی کرد. او طی این سالها علاوه بر مواجهه مستقیم با جنگ جهانی دوم، تاثیرات باقیمانده جنگ جهانی اول در اروپا را نیز درک کرد. انقلاب اکتبر شوروی دیگر واقعهای بود که بر تفکرات او موثر بود. انتقادات راسل بر نظام کمونیستی در کنار نقدهایش بر سرمایه داری، نشان از بی طرفی سیاسی وی دارد. در حالی که حکومت شوروی برخی از نقدهای وی را می پذیرد و چگوارا در نوشته ای به فکر درخواست از راسل برای راه اندازی کمپینی در حمایت از جنبش بولیوی است، وی بارها در سخنرانیهایش نظام سرمایه داری و استعمار نشات گرفته از آن را به باد انتقاد میگیرد. این را در کنار نقدهای صریح و بی پرده وی بر کمونیسم قرار دهید.او به خاطر فعالیتهای ضد جنگ حتی طعم زندان را نیز چشید. وی به عنوان یک استاد سرشناس در دانشگاههای مختلف تلاش کرد با نوشتن کتابهای بسیار نظرات و ایدههای خود را بیان کند. سنت آزادیخواهی نشات گرفته از ساختار آکادمیک، در بیان اجتماعی وی نیز کاملا مشهود است. راسل برای فهم بهتر انقلاب اکتبر و فرهنگ شرق به شوروی و چین سفر کرد. وی درک مستقیم از محیط و مطالعات میدانی را بر مطالعه صرف کتابخانهای، ترجیح میداد. عملکرد وی نیزدقیقا مانند تفکر فلسفی او مبتنی بر تجربه بود. شاید حقیقتا تجربه گرایی را بتوان در او جستجو کرد. راسل پیش از «مازلو» و ابتکارش در مورد هرم نیازمندیها، این نیازها را با همان ترتیب بیان کرده است. این موضوع در همین کتاب نیز مشهوداست. تاکید راسل به اخلاق گرایی از نکات برجسته کتاب است. راسل به شدت به دنبال ساخت و توجیه یک اخلاق علمی بر پایه روانشناسی است. اینکه اگر امروز زندگی می کرد آیا باز هم به نظراتش مبنی بر اخلاق علمی پایبند بود یا خیر، مقوله دیگری است. او با اینکه خود را مسیحی نمیدانست به لحاظ رعایت اصول اخلاقی شهره بود. به حدی که حتی کاپلستون در چند قسمت از مناظره به رعایت اخلاق توسط راسل اذعان می کند.
راسل همچنان در نوشته هایش معتقد بود رسوبات قرون وسطی در ذهن سیاستمداران اروپایی باقی مانده است. وی دین را به عنوان ابزاری در دست اهالی قدرت در دوران قرون وسطی می دید تا منویات توسعه طلبانه و جنگسالارانه خود را توجیه کنند. او بارها با ارجاع به قرون وسطی و پاپ آنها را نقد می کند. اینکه مردمی در فقر هستند و پاپ در ثروت. اینکه دستور لشکرکشی برای جنگ های صلیبی و کشتن میلیونها انسان توسط کسی صادر می شود که مدعی صدارت دین عشق است. او در قسمتی از همین کتاب رفتار خلفای اسلامی با مسیحیان و یهودیان را بسیار بهتر از رفتار پاپ با مسلمانان میداند. وی تلاش کلیسا برای سیطره بر تفکر مردم اروپا و ترویج جهل را به شدت محکوم می کند. تقابل کلیسا با علم نیز از دیگر قسمتهای مورد انتقاد اوست.
این کتاب عالیه. حتما باید خونده بشه. کلا بعد خوندنش مسیر زندگیم عوض شد. ترجمه ساده و روان و مطالب بسیاری که باعث شد همه سوالاتم و پاسخ بده و به بسیاری از چیزهایی که تا حالا تعصب داشتم شک کنم.
سلام چطور میشه فهمید کدوم ترجمه به حقیقت نزدیک تره؟ چون این کتاب خیلی رادیکاله و اینکه اجازه چاپ گرفته آدم رو به شک میندازه ک توی معانی دست برده شده باشه.