دویدن روی شعاع دایره ی بی کران | نقدی بر فیلم مادر! ساخته آرنوفسکی


0
دویدن روی شعاع دایره ی بی کران | نقدی بر فیلم مادر! ساخته آرنوفسکیReviewed by آیدا علی نیا on Apr 19Rating: 5.0دویدن روی شعاع دایره ی بی کران | نقدی بر فیلم مادر! ساخته آرنوفسکی | پیشنهاد کتاب کتابیسم مادر! ساخته ی جدید دارن آرنوفسکی ست که بر خلاف علامت تعجب در عنوانش ، با شناخت نسبی از این کارگردان و کارهای قبلی او هیچ تعجبی را برنمی انگیزد. فیلمی فلسفی که حرفهایی بیرون از جهان کاراکترها دارد در کارنامه ی کاری آرنوفسکی مساله ای دور از انتظار نیست. جهانی که بیشتر شبیه تلاش اندام واری است برای ارتباط مساله ای مکتوب ک

مادر! ساخته ی جدید دارن آرنوفسکی ست که بر خلاف علامت تعجب در عنوانش ، با شناخت نسبی از این کارگردان و کارهای قبلی او هیچ تعجبی را برنمی انگیزد . فیلمی فلسفی که حرفهایی بیرون از جهان کاراکترها دارد در کارنامه ی کاری آرنوفسکی مساله ای دور از انتظار نیست . جهانی که بیشتر شبیه تلاش اندام واری است برای ارتباط مساله ای مکتوب که به تصویر نیز معقول به نظر برسد . مانند به تصویر کشیدن دو روی سیاه و سفید روان نینا با بازی ناتالی پورتمن در قوی سیاه و یا مرثیه ای بر یک رویا که خود در عنوان نیز گویای ساختار دو گانه ی فیلم است . حتی مساله ی مرگ و زندگی در فیلم سرچشمه نیز از این قائده مستثنی نیست . با این اوصاف به نظر می رسد طرفداران زیرک سینمای دارن آرنوفسکی این بار در انتظار یک چالش دوگانه جدید در مادر! بودند. فیلم با پوسترهایی که هر کدام خبر از یک ژانر متفاوت میداد سعی در ایجاد چندگانه گی و تلفیق فرم وحشت ، اسطوره محوری و تمثیل گرای حتی قبل از نمایش داشت .
در فیلم مادر! ،ابتدا پایان را میبینیم و سپس روند تعمیر شدن خود به خودی خانه ای سوخته در چمنزاری که به هیچ کجا مسیری ندارد . جنیفر لارنس با گریمی پری وار و صورت سرگشته و حیران و نگران دائمی از اتفاقات نیوفتاده ، در حالی که هنوز مادر نشده از ابتدا مادر است . بیننده با زاویه دید او خانه را می شناسد ، خانه ای که قدم زدن روی کف و پله ها یش همیشه با صدای قژ قژ همراه است و کهنگی و بی ثباتی در ارامش را فریاد میزند .پس از ملاقات با مادر، زوج او با بازی خاویر باردم با همان ظاهر خشن و زمخت و رفتار مهربان و شیفته همیشگی با شخصیتی بی اسم و نشان و در قالب شوهر ، شاعر ، عزیزم و مهمان دار در فیلم معرفی می شود.
در لایه ی اول زن و شوهری را در خانه ای در ناکجا میبینیم . مرد نویسنده ای که زبانش برای نوشتن الکن شده و در انتظار ایده ای ناب صبوری می کند . با ورود مرد و زنی که خانه ی آنها را به اصطلاح با جایی برای ماندن به اشتباه گرفته اند و جامعه ای که به دنبال قصه ی انان روانه ی خانه می شوند زندگی صاحب خانه متحول می شود . زن مهمان مادر را به مادر شدن تشویق میکند و در یک کشمکش لفظی او را به دوگانه ی فکری در مورد همسرش (خاویر باردم ) دعوت میکند : “یا به خاطر سنش تو را باردار نمی کند یا ممکن است دیگر دوستت نداشته باشد ” این گفته ی زن میهمان و در ادامه ورود به بهشت ممنوعه ی خانه و شکسن هدیه ای شکننده که قلب خانه ست توسط او و شوهرش ، خشم مادر را برمی انگیزد و طغیان او به سمت همسرش در نهایت پاسخ میگیرد و مادر با بازی جنیفر لارنس که مثل خدمتکار تمام وقتی قصد بهشت کردن خانه ای که یک بار در اتش سوخته را به عهده دارد ، باردار می شود و داستان الهام بخشی او و فرزندش قلم خشک شاعر را از نو بالنده میکند . نوشته ی جدید شاعر انبوهی از طرفداران را به خانه سرازیر میکند و قلمرو بهشتی مادر را به جهنمی غیر قابل تصور تبدیل میکند و در انتها نه تنها خانه از بین می رود بلکه کودک تازه متولد شده ی انها نبز با وحشیانه ترین حالت بین عشق و خشونت خورده می شود . در جهنمی که مادر ان را به بهشت تبدیل کرده بود دوباره اتش و خون غوطه می خورد . و همه چیز برای تحقق شروع دوباره نابود می شود .
اگر جهان فیلم را یک دایره بزرگ در نظر بگیریم، خانه با با سالن مرکزی گرد ،مرکز آن است. فیلم سراسر نماد است و از این کار لذت میبرد ، گرچه پس از تحلیل نماد ها میتوان پی برد که افراط استفاده از آنها تا چه اندازه به ساختار روایی فیلم ضربه زده است که در ادامه به آن میپردازیم .
هر نماد در فیلم به طور ضمنی در خانه وجود دارد .مادر خود مرکز دایره است وکاراکتر خاویر باردم که از او میتوان به تمثیلی از خدا یا پیامبر نام برد ، تمام فضای جهان او را احاطه کرده است ، طوری که همیشه در عین بی نیازی به او ، از رفتنش دچار تشویش می شود
. جهان لایه دوم فیلم ، ما را در این دوره همراه با مادر و شعاع دید اوبه زمان ها و مکان های مختلفی در دوران می کشاند . خداوند به عنوان زمینه اصلی خانه دایره را در بر گرفته است ، اما او به توجه و تشویق نیاز دارد . جهان او زیادی از هر چیزی عاری و خالی ست . مرد و زن که میتوان آن را نمادی از آدم و حوا گرفت ، روح تازه ای در قلم خداوند می دمند . او عاشق آدم ، پزشک ارتوپدی میشود که تدریس و تحقیق میکند و پرستشگر و ستایشگر ذوق خداست و به قول خودش قدر می داند . اما ورود آن دو با مسائلی همراه است که خدا اصلا توجهی به آن ندارد و مادر همواره از ورود عوامل غریبه وحشت داشته است . سیگار ، الکل ، زخم ، خون ، همه با ورود آدم به خانه می آیند . همسر آدم ، حوا خود حسی از شهوت و باروری و عشق را توامان همراه دارد . او اولین کسی ست که سوال دارد ، در ادامه پرسش کنجکاوی و خرابکاری را به بار می آورد و وسوسه فهمیدن در اوست که موج میزند .
فرزندان ادم و حوا ، با دعوا ازلی برتری نزد پدر و مادر وارد خانه می شوند و تاریخ تکرار میشود . اولین لکه خون بزرگ ، اولین جنایت بشریت به وقوع می پیوندد و باز ورود انسانهایی را می بینیم که تک تک آرامش مادر ، که می توان از او به عنوان نماد زمین ، طبیعت ، فرشته و … یاد کرد را برهم می زنند . ما همیشه به عنوان مخاطب همراه با مادر ، از مرکز به سمت محیط دایره شعاع نگرانی های مختلف را طی می کنیم . خرابکاری هایی که او را از حاشیه امنش بیرون می کشاند تا آرامش دو نفره خودش و خداوند را در کائنات باز گرداند . اما علی رغم تلاش های فراوان او به گفته خودش برای خداوند کافی نیست و حتی با وجود باروری و الهام بخشی خداوند باز هم در پی جلب نظر طرفدارانش است تا جایی که هیچ حریمی برای خود ، همسر و فرزندش ندارد .
طرفداران به درون خانه هجوم می آورند و با ورودشان ازتک تک امکانات استفاده میکنند .خانه در واقع محل امنی برای مادر نیست . همه در هنگام ادای جمله ( اینجا خونه ی منه ) مادر را به سخره می گیرند و ادعا میکنند ، چنان که شاعر گفت اینجا خانه همه است ، همه چیز برای تقسیم شدن است .در ادامه او در شعاع پلیس امنیت ، مذهب ، فرقه گرایی ، مطبوعات ، نحوه انقلاب های اخیر ، اعتراضات ،ایدولوژی های مختلف از جمله فمنیسم ، جنبش های مختلف و …در رفت و آمد است و همزمان که به خشم می آید تحلیل می رود . در نهایت کمک خدا از قلب خشونت به مرکز امن که دوباره در ان توسط خدا باز میشود بر می گردد تا کودکش را به دنیا بیاورد . کودک در اینجا منجی است و در یک آن جهان وحشی همزمان در انتظار است تا منجی را روی سر ببرد تکریم کند سپس تکه پاره کند و بر اجزایش بگرید .جایی که خشم مادر در اوج تبدیل به فریادی از ضعف و التماس می شود به اینکه شاعردست از تماشا بردارد و بخشش را کنار بگزارد . اما این نیز کار ساز نیست و سر انجام مادر قلمرو اش را در جهنمی که خود انسان ها آن را بیدار کرده اند به آتش می کشد ، و برای بنای دوباره همین سیکل معیوب حتی قلبش را فدا می کند .

مسئله ی این نقد پوشش تمام این نماد ها نیست ، دقیقا به همین منظور آرنوفسکی در فضای فیلم بیش از اندازه در به کارگیری مفاهیم و نماد ها مختلف اغراق کرده است . به بیان دیگر او مارا بیش از اندازه در این دایره سرگردان کرده است .تمرکز فیلم از روی دو یا سه قطب اصلی جدا شده و میتواند به مباحث زیادی حمله کند ، در حالی که این جا به جایی مدلول های مختلف و بازی نشانه ها فرم را تحت شعاع قرار داده و علی رغم اینکه کارگردان ادعایی در رئال بودن یا فانتزی بودن کار ندارد ، در هیچ یک نمی گنجد و هیاهو ایجاد شده عملا قلب ما را به تپش می اندازد که خود باعث می شود مرز باریک بین پسند مخاطب و فضای خاص کاری کارگردان به یک باره پر رنگ شود و مخاطب تحت سلطه ی یک سمت از این مرز ، یا عاشق روایت فیلم شود و یا از آن منزجر شود .
شربت زرد که می تواند شربت حیات بخش خاک زمین باشد ، قلب تپنده که به عنوان یک تفاله مرده از مادر قبلی خانه به درون چاه توالت می خزد ، واژن باز شده از خون ریخته که می توان نقبی بسیار زیبا به کشنده بودن و در عین حال حیات بخش بودن زایش بزند ، همه و همه گوشه چشمی به مطالبات فیلم از مخاطب دارد .
کارگردان قطب های مختلف را در فیلم به سخره گرفته و زیر سوال می برد . خوب و بد زایش ، خوب و بد حیات ، حتی اقتدار خداوند که در صورت خودش نیز گاز اشک آور ریخته می شود ، خوب و بد زنانگی ، خوب و بد شهرت ، محبوبیت ، یگانگی ، منجی بودن و در نهایت خود آفرینش که چیزی جز تلاش دوباره و دوباره برای بخشش بیهوده نیست .
فیلم مادر! ساخته ی دارن آرنوفسکی در سال ۲۰۱۷ بی تردید حرفی بسیار بزرگتر از آنچه به تصویر میکشد برای گفتن دارد ، اما آیا هجوم تمام آن در ۱۲۰ دقیقه برای مخاطب زیاد نیست ؟


Like it? Share with your friends!

0

0 Comments

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.