بر خلاف فوتوریسم، دادا و سوررئالیسم، اکسپرسیونیسم را نمیتوان یک جریان نظاممند و مکتب تاسیس شده دانست چراکه برای آن هیئت موسس و بیانیههای پیدر پی نمییابیم. اکسپرسیونیسم یک فریاد و شاید یک انقلاب ادبی بود؛ اتفاقی که برای اولین بار در سال ۱۹۰۷ رخ داد در دل دوران آشفته اقتصادی و وحشت از تورم و گرسنگی ملت آلمان و سایر اورپا؛ جنگ جهانی، انقلاب اکتبر و سرآمدن امپراطوری پروس.
اکسپرسیونیسم پیشبینی فاجعه در عصر مدرن بود، عصیانی بر ضد فجایع بشری، «بیان» ملال و عذاب از تمدن امروزی (آن دوره و به اعتقاد من هم اکنون نیز). اکسپرسیونیسم ریشه در اعماق زمینههای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی دارد و به همین دلیل است که مانند هم دورههای خویش که به ایشان نیز در مجموعه مقالات پرداخته شده است صرفا تمرکز به گونهای جدید از ارائه هنر نمیپردازد، تمرکزش بیش از آنکه بر فرم باشد بر «بیان» است، «بیان» احساسات انسان و وضعیت بشر.
هنرمندان اکسپرسیونیست دلیل اصلی این احتیاج به بیان را در این میدانند که جنگ و انقلاب را نتیجه اشتباهات بسیار قدیمیتر جامعه سرمایهداری پنداشته و اعتراض خویش را به ویژه به تسلط روزافزون تکنیک بر زندگی و ترویج جهانبینی پزیتیویستی و از خود بیگانگی بشر بیان میکنند.
آنها این ارزشهای را رها کرده و به نیروی فردی خویش تکیه میکنند و رویکردی آنارسیشتی در مقابل سرمایهداری اتخاذ میکنند به همین دلیل است که معاصرانشان آثار اکسپرسونیستی را هذیانهای هنری قلمداد میکنند در غافل از اینکه پیشگویی بحرانهای آینده است، مصیبتی که نه تنها کماکان بشر به آن دچار است بلکه روز به روز بیش از پیش در آن غرق میشود.
لذا میتوان گفت اکسپرسونیسم عصیان است و پیشگویی فاجعه، تجربه انحطاط و بحران تمدن و در نهایت «بیان» احساسات ناب بشری به این شرایط. اکسپرسیونیسم نفی قالبهای سنتی را نفی، انکار چهره جامعه بورژوازی و قیام بر ضد وضع موجود است. با این حال از آنجا که این مکتب پدر یا پدرانی ندارد که مانیفست منتشر کند تحلیل و تعیین انواع تمایلات هنرمندان وفادار به آن کار سادهای نیست.
میتوان گفت که کلمات رایج در میان ایشان شور، تغییر، عمل، بازگشت، آزادی و انقلاب است اما در میان آثار اکسپرسیونیستی از رویای معصومیت گرفته تا پیشبینی فاجعه و فریاد پر خشم مبارزات طبقاتی دیده میشود. به بیان دیگر شاید آنچه در تمامی آثار مشترک است تمایل به واژگونی ارزشهای موجود است.
تابلوی این مکتب نقاشی «جیغ» یا «فریاد» ادوارد مونش نروژی است که انسانی دیوانه از ترس را در کنار نردههای پلی مشرف به دریا که گونههای خود را با دست فشرده و بر زیر آسمانی خونین جیغ میکشد را به تصویر میکشد. اینکه این جیغ و وحشت و ترس از زندگی در جامعه اسکاندیناوی (معمولا آرام و اصلاحطلب و پاکدین و البته بسیار بورژوا) به گوش میرسد تاییدی است بر پیشگویی اکسپرسیونیسم.
اکسپرسیونیستها که هم تحت تاثیر زندگی شهری و پیشرفتهای مدرن (برای مثال فیلم متروپولیس) و هم غرق در رویای فاجعه آینده و سربرآوردن زندگی دوباره (برای مثال فیلم کابینت آو داکتر کالیگاری) مترصدند تا رفاه بورژوازی و تشخیص حسابگرانه و متظاهرانه آنرا به خشنترین وجه ممکن نابود کنند. آنها در آلمان غوغایی به پا کرده بودند و به جرئت میتوان گفت با اینکه در سایر کشورها نه تنها مورد علاقه قرار نگرفتند بلکه بدون شناخت ترد شدند، مهمترین جریان هنری آغاز قرن بیستم بودند.
نیهلیسم موجود در درونمایه اکسپرسیونیسم با قالبهای بورژوازی به مقابله برخاست و این اراده به «طوفان» در زیباییشناسی موجود آنها را به سوی درهم شکستن قید داستان و موضوع آن سوق داد. برای مثال در نقاشی، تئاتر و سینمای اکسپرسیونیستی، «تصویر» وسیله ایجاد حفره در واقعیت و تشریح آن مانند اجساد گندیده است. به این ترتیب است که آنها تقلید ارسطویی ناتورالیسم و امپرسونیسم را از بین میبرند و فریاد میزنند که عصر تقلید از طبیعت به سر آمده است. به بیان دیگر اگر هنرمند امپرسونیسم در لحظه تاثیر از طبیعت به خلق اثر میپردازد؛ هنرمند اکسپرسیونیست این تاثیر را درونی کرده، احساس کرده و آنچه که در نهانترین لایههای احساسی خویش تجربه میکند را «بیان» میکند.
اکسپرسیونیستها به نیروی کلمه و هنر و قدرت مطلق اندیشههایی که باید با عصیان به نتیجه برسند باور دارند. هرچند که سرکوب انقلاب آلمان (اسپارتاکیستها و باوراییها) که بیشتر هنرمندان اکپرسیونیستی در آن مشارکت داشتند، ضربه وحشتناکی به ایدههای ایشان وارد کرد و رفته رفته این چراغ این مکتب رو به خاموشی نهاد اما نمیتوان منکر تاثیر ایدههای اکسپرسونیستی بر تمامی جریانهای پیشرو پس از خود دانست چراکه اکسپرسونیسم «جیغ» انسانی است که در حال جان دادن، مرگش را با درونیترین «احساسات»ش، «بیان» و «پیشگویی» میکند.
زندگی بزرگان این مکتب (مثلا کافکا) گواهی بر خلاقیت، نیهیلیسم و سرکوب درونی است؛ برخی از آنها خودکشی کردهاند، عدهای زندانی شدهاند و در بازداشتگاههای نازی و بلشویسم کشته شدهاند و یا در ماجراهای جنایی به قتل رسیدهاند. آنان در احساسات درونی خویش، دلتنگیها و اسرارشان را در موجودیتی هنری بیان کردند.