کوری نوشتهی مشهور ژوزه ساراماگو داستان شهری بدون نام است که آدمها به دلیل نامشخصی بینایی خود را از دست میدهند و به کوری سفید مبتلا میشوند. شخصیتهای کتاب هم فاقد نام هستند و با ویژگیهای شخصیتشان خوانده میشوند. این بیماری رفتهرفته به افراد بیشتری سرایت میکند و دکتر متوجه میشود چشم این افراد هیچ مشکلی نداشته و این نابینایی از جای دیگری نشأت میگیرد.
افرادی که هنوز دچار کوری نشدهاند نابینایان را از ترس مسری بودن بیماری به آسایشگاهی منتقل میکنند و حتی آذوقه را پشت در میگذارند تا به آنها نزدیک نشوند. پس از مدتی فساد و فحشا آسایشگاه را در بر میگیرد افراد به خاطر غذا با هم درگیر میشوند و بسیاری از ارزشهای انسانی و حقوق انسانها زیر پا گذاشته میشود. خوی انسانی در میان افراد از بین میرود و قوانین ساختهی بشر به دست خودش نقض میشود.
در واقع آسایشگاه نماد جامعه است و بیرون از آن نیز همهی مردم شهر کور شدهاند و کل شهر همانند آسایشگاه سرشار از پستی و فساد است. ساراماگو در کتاب کوری همانند سایر آثارش (مانند همه نامها) از صفتها و اسمهای عمومی برای نامگذاری افراد استفاده کرده است و در جریان روایت داستان نیز هیچ ویژگی مشخصی از رفتار و یا اسم مکان خاصی بیان نکرده است. هدف اصلی ساراماگو این بوده است که بیان دارد که این نوع کوری و یا بیماریهایی از این دست مربوط به منطقه خاصی از دنیا و یا فرهنگ خاصی نمیشود و همه شمول میباشد.
نکته نهایی که در معرفی کتاب کوری میتوان اشاره کرد این است که کوری استعارهای است که ساراماگو آن را از مفهوم بیماری زمان ما به نام «بیتوجهی و نادیدهگرفتن جهان اطراف» گرفته، و با استفاده از مفهوم کوری سفید به دنبال آن است که نشان دهد که منشأ اصلی این بیتوجهیها نه تنها نبود دانش کافی در مورد دنیای پیرامون نیست بلکه برعکس این ازدیاد اطلاعات و سردرگمی انسان در باره مدیریت اطلاعات فراوان است که کوری سفید را در قرن معاصر رقم زده است.
0 Comments